النور شاپیرو، یک کارشناس باهوش آب و هوا، پس از شوخی در تلویزیون زنده در مورد دماغ قومی او، بیکار می ماند. او در تلاشی دیوانهوار برای احیای حرفهاش و بازگرداندن عزتنفس خود، به دنبال جراحی بینی رابرت، یک جراح پلاستیک میرود. اما رابرت از تخریب چیزی که او زیبا میبیند خودداری میکند. اگرچه النور مصمم است پساندازهایش را برای تأمین مالی یک کار بینی و شبیهسازی خود پس از هم اتاقیاش که مدل مد است، به دست آورد، وقتی پدر تاکسیرانش از او درخواست کمک میکند تا بدهیاش به اوباش را بپردازد، خود را گرفتار میبیند. اسرار و اکتشافات فراوان در حالی که النور در زمستان سخت شیکاگو بدون شغل می گذرد.